سلام نخودچی کیشمیش مامان ببخشید عسیسم ( به قول خاله زهرا دختر عمه مامانت ) که چند وقتی پیدام نبود و برات خاطره ای ننوشتم آخه مامانی این روزا خیلی خسته می شم چون سر کار می رم وقتی هم برمی گردم انرژی ندارم امروز هم از سر کار که بر می گشتم مجبور شدم برم دنبال کارای بابایی تو نظام مهندسی آخه بابایی تا غروب توی پالایشگاه کار می کنه و مرخصی رو برای به دنیا اومدن شما احتیاج داره و ما اینجا هیچ کس رو نداریم که تو این جور کارا کمک مون کنه البته عمه و پسر عمه مامان هستن ولی اونا هم سر کارن .وقتی برگشتم گرما زده شده بودم کلی جلوی کولر نشستم و آب خوردم تا حالم بهتر شد اگه می دونستم که بازرس از اداره استاندارد و معاونت غذا و دارو نمی...