مامان بی حوصله
فندقم سلام خوبی پسرم جات راحته ؟فرشته کوچولو من دیگه چیزی نمونده که زمینی شی. جیگرکم مامانی این چند وقت کاملا بی حوصله است از شانس بدش بابایی هم دیر میاد خونه و وقتی میاد مامان تو بغلش کلی گریه می کنه و از تنها موندنش شکایت می کنه تمام تنم هم درد می کنه اما همه رو به امید دیدن شما تحمل می کنم حالا بریم سر وقت آخرین خبرایی که اتفاق افتاده هفته پیش سیستان و بلوچستان زلزله اومد و ما هم اینجا کلی لرزیدیم منو شما و البته خرگوش خان خواب بودیم که با تکون زلزله بیدار شدیم مامان کنار یه ستون ایستاده بودم و دعا می کردم که تموم شه ایندفعه زلزله خیلی شدید و طولانی بود کل خونه صدای تیک تیک می داد مامان برای اولین بار خیلی تر...
نویسنده :
زهره و شانتیا
19:44