بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

یک دوست داشتنی

1392/2/28 15:15
نویسنده : زهره و شانتیا
826 بازدید
اشتراک گذاری

                            فندقی سلام

                       کمتر از 24   ساعت

عزیزم باورم نمی شه 9 ماه گذشت انگار همین دیروز بود که متوجه شدم شما تو دلمی امروز هم خوشحالم هم ناراحت . خوشحال از اینکه شما رو می بینم و توآغوش می گیرم و ناراحت از اینکه دیگه تو دلم نیستی و همه جا باهام نیستی دلم برای تکون خوردنات تنگ می شه . الان با بابایی داریم وسایل لازم برای فردا رو آماده می کنیم بابایی داره برات کیک تولد می پزه عزیزم منم دارم وسایلت رو جمع می کنم و این خاطره رو برات می نویسم  character00275 Free Emoticons   Characters   مامان جون هم داره خونه رو تمیز می کنه   . صبح بابایی رفت تا مدارک رو به بیمارستان بده غروب هم با هم می ریم بیمارستان تا از مامانی آزمایش بگیرنcharacter0074 Free Emoticons   Characters ناگفته نمونه مامان به شدت استرس دارم هم برای سلامتی شما هم عمل sign0085 Free Sign Emoticon.  طوری که لبم تبخال زده و راحت نمی تونم بخوابم بابایی هم کلی دلداریم می ده که نترسم از خدا می خوامinnocent0001 Free Emoticons   Innocent همه چیز به خوبی تموم شه وصحیح وسالم شما رو تو بغلم بگیرم راستی همین الان باز زلزله اومد . امروز آخرین روز 2 تایی بودنمونه عزیزم من و بابایی منتظر دیدنت هستیم love0007 Free Emoticons   Loveجوجوی من

                              jumping0021 Free Emoticons   Jumping jumping0022 Free Emoticons   Jumping jumping0023 Free Emoticons   Jumping jumping0024 Free Emoticons   Jumping jumping0025 Free Emoticons   Jumping jumping0026 Free Emoticons   Jumping

         character00103 Free Emoticons   Characters   از همه دوستای وبلاگی می خوام برام خیلی دعا کننcharacter00103 Free Emoticons   Characters

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آوا
28 اردیبهشت 92 21:30
عزيزم انشالله به سلامتي پسر گلتو بغل كني و زايمان راحتي داشته باشي نگران نباش زود خوب ميشي يه هفته طول ميكشه تا بتوني خودت كاراتو بكني . انشالله ني ني كوچولو هم با مامانش همكاري كنه و ني ني خوبي باشه و مامان جونشو اذيت نكنه . ما منتظر عكساي گل پسري هستيم
مامان بهنود
29 اردیبهشت 92 4:17
ياد استرس زمان خودم افتادم ياد شبي كه تا صبح بيدار بودم واييييي چه شبي بود، به سلامتي باشه ايشالا قدمش سرشار از خيرو بركت باشه ، اينم يه فرشته ديگه كه زميني شد. صميمانه ترين تبريكات از طرف من و بابايي بهنود و بهنود ي به شما و بابايي بارسين جون، رو از صميم دل قبول كنين.
زهرا _ مامان مریم گلی
29 اردیبهشت 92 21:35
سلام....مامان زهره ی عزیزززز و بابا شانتیای گل....قبل از هر چیز بهتون تبریک میگم سمت جدید رو....

بعدشم این گل پسملی جیگر و میماچم از همینجا و از خدا برای خودش و مامانش سلامتی و شادی ارزو میکنم....

الان که دارم اینو مینویسم حتی 24 ساعتم نیست که اومدی غنچه ی کوچولوووو...بی صبزانه منتظر دیدن عکسای خوشگلت هستم جوجو