بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

سلام به دنیای شما زمینی ها

1392/2/29 9:47
نویسنده : زهره و شانتیا
682 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه خاله ها و عموها وبلاگی

منم زمینی شدم حالا عکسمم بعد می زارم ببینیدم

خاطرات من از تو دل مامانم ....


تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!

 


اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.


زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!


فرق اینجا با آنجا :
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
- احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
- کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
- اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
- به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
- اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!

 

بلوتوث:
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم


اعتمادسازي:
امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم


موج مکزیکی:
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …! راستی از پارازیت ها چه خبر؟!

 

سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....


چندبار مصرف:
لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!!


جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....

 

 

رخصت :
خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم .
مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم.....


اولین نفس:
کمی استرس دارم همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینجا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد .................آهااااای من که هنوز حرفهایم تمام نشدههههههههههههه...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مهدیه
29 اردیبهشت 92 9:49
نازیییییییییییییییییییی! پس بالاخره اومدیییییی! هورررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااا! بوس هزااااااااااااااااااااااار تاااااااااااااا!
مامان ترنم جون
29 اردیبهشت 92 12:29
بارسسسسسسین جون تولدت مبارررررررررررررررررررک فندوقک. خوش اومدی شادی را برایت دنیادنیا وووووودنیارا برایت شادشاد ارزودارم
مامان امیرمحمد
29 اردیبهشت 92 13:51
سلام عزیزم،انشاا... قدمش پر از خیروبرکت باشه،جمعتون سه نفره شدمبارک باشه مامانی،امیدوارم سالیان سال در کنار فرشته کوچولوتون خوش و خرم باشید .ما هم خوشحال شدیم.هورااااااااااااااا!
زهرا(✿◠‿◠)
29 اردیبهشت 92 20:45
قدمت مبارک ..... بیا بغل خاله.... خصوصیتون و چک کنین!
زهرا(✿◠‿◠)
29 اردیبهشت 92 21:11
راستی زهره جون... عکسارو که اومدم توو خونه دیدم... متوجه شدم که خلی م شبیه تو ه!!! کلا بچه ی خوبیه!!! هم به مامان وهم به باباش رفته که.... دلشون و نشکونه!!!
مامان بهنود
30 اردیبهشت 92 5:44
قدمت مبارك بارسين جون،
ماماني تبريك ميگم بهتون


مرسی عزیزم
مامان ترنم جون
30 اردیبهشت 92 9:43
خیلی نازی عزیزم توپولو ای توپلو صورتت مثه هلو فدات شم امیدوارم هرچه زودتر از نزدیک ببینمت می بوسمت
مامان آوا
30 اردیبهشت 92 12:13
فدو نو رسيده مبارك خوش اومدي عزيزم
عاطفه مامان الای
31 اردیبهشت 92 1:36
مبارک قدم نو رسیده الهی زیر سایه مامان وبابا بزرگ بشی میبوسمت زهره جون چشات روشن گلم
مامان ملیکا
31 اردیبهشت 92 12:44
سلام بارسین کوچولو ،نازی ان شاءالله قدمش براتون پر از خیر وبرکت باشه ،دعا می کنم هر چه زودتر مامان بارسین هم حالش خوب بشه
زهرا(✿◠‿◠)
31 اردیبهشت 92 19:02
جواب ندادین آپ کردم!!!
دیدین؟؟؟؟؟


زحمت کشیدید
farshid
1 خرداد 92 2:25
i saw this blog too,that was so elegant

happy new son and best wishes for your new member of your family
to be happiness and successful


مامان و بابای بارسین کوچولو
1 خرداد 92 10:58
ممنون که با پیام های قشنگتون شادمون کردین
زهرا _ مامان مریم گلی
3 خرداد 92 22:33
الان یعنی چی که کامنت منو خوردین؟؟؟؟؟ من اینجا کامنت گذاشته بودممم....کامنت خوراااااااا