بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

ماه رمضان و 14 ماهگی بارسین

سلام وروجک مامان بالاخره امروز فرصت کردم و بعد حدود یک ماه به وبلاگتت سر زدم . از همه دوستانی که جویای احوالمون بودن ممنون ولی چه کنم که مشغله زیاد فرصت اومدن نمی داره . قبلا فعالتر بودم چون شیرین کاری های شما کم بود و من فرصت داشتم اما الان ماشاا... تمام وقت مامان رو پر کردی نفسم  ماه رمضان به آخرش نزدیک می شه , طاعات و عبادات همگی قبول باشه این عکس اولین ماه رمضونیه که توی 3 ماهگی  پیشمون بودی اینم عکس دومین ماه رمضون  جیگر طلای مامان بارسین روی میز کار مامانش توی کارخونه شکوه عزیزم بالاخره به آرزوت که رفتن روی میز کار مامان بود رسیدی تو بالای ابرا چ...
29 تير 1393

بارسین در پایان یک سالگی

بارسین کوچولوی مامان سلام بازم اومدم با کلی خبر : روز شنبه 17 خرداد با 19 روز تاخیر رفتیم واکسن یکسالگی شما رو زدیم شما اصلا نترسیدی همش هم تو دست و پای خانوم دکتره بودی که ببینی بچه های دیگه رو چه جوری آمپول می زنه , نوبت خودت که رسید زل زده بودی و نگاه می کردی هر چی خانوم دکتر می گفت کوچولو اونور رو نگاه کن انگار نه انگار . فقط یه کوچولو دردت اومد و گریه کردی , خدا رو شکر قد و وزنت هم خوب بود  وزن : 9/400 گرم                     قد : 77 سانتیمتر       دور سر: 46 سانتیمتر حالا بریم سرا...
19 خرداد 1393

جشن تولد یک سالگی

کلوچه مامان سلام بازم تولدت مبارک کلوچه کوچولو امسال تو روز تولدت برای اولین بار مریض شدی و مامانی نتونستم برات جشن بگیرم چون یک هفته تمام درگیر مریضی شما بودم . خدا رو شکر که همه چی به خیر گذشت و بعد از سه بار دکتر رفتن شما سلامتیت رو به دست آوردی . بریم سر اصل مطلب : تو روز جمعه 9 خرداد برات تولد گرفتیم و خاله فرزانه و خانواده و خاله فاطمه و خانواده و خاله زهرا با همسرش زحمت کشیدن و برای تولد شما تشریف آوردن که همگی از دوستان مامان و بابایی هستن . خیلی خوش گذشت جای همه اونایی که نبودن سبز ... شما هم خیلی خوشحال بودی چون با 3 تا وروجک دیگه هم بازی شده بودی و از این اتاق به اون اتاق می رفتین ولی چون سرعت شما کمتر ب...
19 خرداد 1393

منم یک ساله شدم

                     امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوش امد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز  زمینی شدنت مبارک . . .                         همه دنیای مامان و بابا       تولد یک سالگیت مبارک باشه             &nb...
29 ارديبهشت 1393

سفر نامه بارسین4

جوجوی مامان و بابا سلام جوجویی بالاخره فرصت کردم بیام و خاطرات عید رو برات بنویسم .بعد از 18 روز سفر بالاخره برگشتیم به بندر عباس . از روز 5 فروردین رفتیم و 22 فروردین که روز تولد مامانی بود برگشتیم . این دفعه مسافرت مثل برق و باد گذشت و تا چشم رو هم گذاشتیم دیدیم که باید برگردیم .  روز 5 فروردین حرکت کردیم و شب رسیدیم تهران شما اولین عید دیدنیت رو رفتی خونه خاله ملیکه ( دختر عمه مامان ) . 6 فروردین رفتیم عروسی دختر عمو مامان که خیلی خوش گذشت  و7 فروردین هم رفتیم سمت تنکابن خونه مامان جون و باباجون ( خونه پدری  مامانی ) خاله زهرا و عمو سیروس و پسر خاله امیرحسین هم اونجا بودن .  شما با عمو سیروس و پسر خاله خیلی ...
6 ارديبهشت 1393

بارسین و اولین روز مادر

               مامان خوبم روزت مبارک                          از طرف فندوق کوچولو راستی روز مادر رو به دو تا مامان جونام و مادر بزرگ مامانی تبریک می گم                   الهی همه مامانا همیشه شاد و سلامت باشند اینم دسته گل من برای مامان خوب و مهربونم . خیلی دوست دارم مامانی ... ...
31 فروردين 1393

یک مثل 11 ماهگی

        مربای بهار نارنج مامان و بابا                          تولد یازده ماهگی مبارک سلام به همه دوستان خوبمون , مخصوصا دوستایی که تو این چند وقت که ما مسافرت بودیم جویای احوالمون بودن . متاسفانه نت کمی مشکل داره و نمی تونم عکسای مسافرت رو  بذارم ایشاا... تو اولین فرصت این کار رو انجام می دم .ما روز 5 فروردین حرکت کردیم سمت تهران و شمال و 22 فروردین روز تولد مامانی ( خودم ) برگشتیم بندر .  به همه دوستای وبلاگی سر زدم اما نتونستم پیام بذارم . جیگر طلای مامان چه زود ...
29 فروردين 1393

سال 1393و جشن ده ماهگی بارسین

               سال نو مبارک بارسین و مامان و باباش سال نو رو به تموم دوستان خوب وبلاگی تبریک می گن و از خدای منان برای همه آرزوی سالی پر از سلامتی , شادی و موفقیت دارن .     بارسین عزیزم این اولین عید نورزوزی هست که کنار مایی و شادیمون رو هزاران بار بیشتر کردی. بعداز تحویل سال از طریق اینترنت با خانواده بابایی ارتباط برقرار کردیم و همشون رو دیدیم و اینترنتی کنار هم پای سفره هفت سین خودمون و اونها بودیم . بعدش هم با خانواده مامانی وعموجون شبیر تلفنی صحبت کردیم .درآخر هم باز اینترنتی با خاله زهرا چینی تماسی داشتیم اینم یه سبزه ...
1 فروردين 1393