بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

مروارید 3 و 4

موشی مامان سلام بالاخره بعد چند روز بی تابی شدید دو تا مروارید خوشگل دیگه تو لثه بالا در اومد , وای که چقدر عذاب کشیدی , دندونای پایین این طوری نبود ظاهرا بالایی ها خیلی اذیتت کرد که بالش رو گاز می گرفتی ,مامان فدات شه ,همش هم دوست داشتی بغلت کنم و شدیدا برای من بهونه گیری می کردی ولی خدا روشکر بالاخره تموم شد فندق مامان . جدیدا یه کوچولو لجباز شدی و چیزی رو اگه بخوای بهت ندیم عصبانی می شی و دست و پا تکون می دی که تو این حالت خیلی خنده دار می شی ...
25 اسفند 1392

بارسین من راه می ره

عروسک کوچولو مامانی سلام این روزا سرعت پیشرفتت اینقدر سریع شده که مامان بهت نمی رسم . از روز سه شنبه 13 اسفند شروع کردی روی پاهای کوچولوت ایستادن بدون کمک از جایی و گاهی هم وقتی تشویقت می کنیم یه قدم کوچولو بر می داری . به امید روزی که قدم های بزرگی تو زندگیت برداری قشنگم . من و بابا برات یه جشن کوچولو گرفتیم تا عکس هاش برات یادگاری بمونه . روز جمعه 23 اسفند بارندگی خیلی شدیدی توی بندر داشتیم که با بابایی رفتیم دور دور و حسابی خیس شدیم و نزدیک بود چند جا ماشین خاموش بشه آخه خیابان های بندر اینقدر بد درست شده که با کوچکتین بارندگی همه جا آب جمع می شه . هفته پیش مادر جون و پدر جون سوغاتی هایی که از مکه برامون گرفته بودن ...
25 اسفند 1392

خوشمزگی های بارسین 3

سلام جوجوی مامان  اینم چند  تا عکس از کنجکاوی هات , پسر گلم علاقه عجیبی به در آوردن جای سیب زمینی داری اینجا یه لحظه ازت غافل شدم قوطی شیر خشک رو خالی کردی ...
16 اسفند 1392

چند روز به یاد ماندنی

وروجک مامان سلام مدت زیادیه که خاطره ای برات ننوشتم . آخه باز اینترنتمون مشکل پیدا کرده بود و عکسا آپ نمی شد . بریم سر اصل مطلب : هفته پیش شنبه  3 اسفند رفتیم مرکز بهداشت برای اندازه گیری قد و وزن وزن : 9 کیلو         قد : 74 سانت       دور سر : 45 سانت خدا رو شکر که روند رشدت خوبه گل مامان . حسابی وروجک شدی, جدید ترین کارات اینه که در کمد ها رو باز می کنی و از میزو تخت بالا می ری . خبرای جدید : چند وقت پیش خاله مریم دوست مامانی اومد بندر و ما دو سه هفته ای حسابی خوش گذروندیم . جمعه هفته قبل 2 اسفند با خاله مریم و خاله فرزانه و خانوادشو...
11 اسفند 1392

9 مثل 9 ماهگی

         سیب کوچولوی مامان                            تولد 9 ماهگیت  مبارک سیب کوچولوی مامان 9 ماه شیرین گذشت , انگار همین دیروز 29 اردیبهشت بود که پا به این دنیا گذاشتی و با اومدنت دنیای من و بابایی رو پر از شادی کردی . من و بابایی بهترین ها رو برات آرزو داریم .چند روزه که کمی لجباز شدی و مرتب نا آرومی می کنی و  کارت شده گریه کردن که احتمالا به خاطر دندونته . جدید ترین خبر اینکه چند وقت پیش یکی از دوستان وبلاگی ( خاله شیدا جون و روشا جون ) که مثل ما ساکن بندرعباس هستن و ماشاا... ه...
29 بهمن 1392

بارسین و حسین رفیعی

سلام بامزی کوچولو  مامان عزیز دلم خودت دیگه می دونی که مامانی چقد سرش شلوغه و فرصت نمی کنه تند تند آپ کنه الان اومدم با کلی خبر : روز 20 بهمن رفتیم جشنی که به مناسبت دهه فجر تو سالن همایش شهرگ گاز بندرعباس برگذار شده بود . خیلی خوش گذشت . خاله سارا اومده بود و برا بچه ها برنامه اجرا کرد . مهدی مقدم اومده بود و کلی آهنگ خوند . حسین رفیعی ( ف ف ) هم که مامانت خیلی دوسش داره مجری بود . آخر برنامه رفتیم پشت صحنه که باهاش عکس بگیریم .   با هامون شوخی کرد و گفت شما 3 تا وایسین من ازتون عکس می گیرم و اینکه این بچه دایی ش رو نمی شناسه چه برسه به من . خبر بعد اینکه عمو فرشید پسر خاله بابا اومد خونمون و بعد از مدتها دیدیمش عمو...
27 بهمن 1392

جشن دندونی بارسین

 دندون طلای مامان سلام بالاخره بعد از 8 ماه و 4 روز در روز پنج شنبه 92/11/03  دو تا دندون کوچولو رو لثه پایین شما جوونه زد .ماجرا از این قرار بود که روز پنج شنبه تصمیم گرفتیم بریم سمت یه روستا به نام تزرج که شنیده بودیم آبشار داره و مکان قشنگیه . غذا برداشتیم و راه افتادیم . توی مسیر شما خیلی شیطونی کردی و اصلا حاضر نبودی تو صندلیت بشینی و همش می خواستی فرمون ماشین رو بگیری . نمی دونم چی شد که به ذهنم رسید لثه هات رو چک کنم و متوجه شدم که بعععععععععععععله آقا بارسین دندون در آورده اونم دو تا . چقدر هم تیز .... آبشار تزرج هم قشنگ بود البته به پای طبیعت زیبای شمال نمی رسید و لی وجود همچین آبشاری تو استان هرمزگان جالب بود...
11 بهمن 1392

بارسین و مامانی

سلام کارمند کوچولو   عزیز دلم مامانی واقعا  شرمنده ام که شما رو تو گرما و سرما با خودم می برم سر کار و اینطوری اسیر کارای مامانی. اینم چند تا عکس از کارمند کوچولوی مامان و بابا .  فندق مامان , وقتی مامانی راه می رم شما هم دستت رو دراز می کنی و هرچی رو می تونی می گیری  مامانی کی می ریم خونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من خسته شدم ای فدای اون خنده هات برم منننننننننننننننننننن راستی این کلاه خوشگل رو که همه عاشقش شدن مادر جون ( مامان بابایی ) برات بافته ,دست گلش درد نکنه این روروئک رو خاله فرزانه بهمون داده تا توی کارخونه ازش استفاده کنیم و مجبور نباشیم روروئک خودت رو م...
4 بهمن 1392

8 مثل 8 ماهگی

           نفس مامان و بابا                                                                          تولد 8 ماهگیت مبارک   کوکی مامان سلام  8 ماهگیت مبارک عزیز دلم . روز یکشنبه 92/10/29 همزمان با میلاد پیامبر اکرم  شما 8 ماهه شدی و وارد ماه نهم شدی . بعد از ظهر ...
1 بهمن 1392