یک مثل 11 ماهگی
مربای بهار نارنج مامان و بابا
تولد یازده ماهگی مبارک
سلام به همه دوستان خوبمون , مخصوصا دوستایی که تو این چند وقت که ما مسافرت بودیم جویای احوالمون بودن . متاسفانه نت کمی مشکل داره و نمی تونم عکسای مسافرت رو بذارم ایشاا... تو اولین فرصت این کار رو انجام می دم .ما روز 5 فروردین حرکت کردیم سمت تهران و شمال و 22 فروردین روز تولد مامانی ( خودم ) برگشتیم بندر . به همه دوستای وبلاگی سر زدم اما نتونستم پیام بذارم .
جیگر طلای مامان چه زود گذشت . اینگار همین دیروز بود که با بابایی منتظر اومدنت بودیم . فقط یک ماه مونده به تولد یک سالگیت . مامان و بابا بهترین ها رو برات آرزو می کنن
پیشرفت های شما تو این مدت : کامل راه رفتن, از روی مبل و تخت خواب بالا رفتن ,در آوردن 4 تا دندون دیگه در فک بالا( الان کلا 8 تا دندون داری گلکم ) تلفظ کامل مامان و بابا و آب و دد و البته کلی حرف دیگه که هنوز واضح نیست چی می گی , باز کردن در کمدها و کشو ها , خوردن غذای سفره , زبونت رو در می آری و روی لبت می چرخونی ,وقتی بهت می گم بارسین بزن قدش با دست می زنی رو دستم عاشق حمومی و وقت می خوای بیرون بیای کلی جیغ می کشی که بمونم آب بازی کنم
توپک پنیر رنگی که یدفعه به ذهنم رسید درستش کردم
دیگه نمی دونم این مبل رو کجا بذارم که بارسین خان وروجک ازش بالا نره
اینجا من و بابای داشتیم چای می خوردیم نمی دونم چه جوری شکلاته به دستت رسید که خودت رو این شکلی کردی