بارسین در پایان 6 ماهگی
پرنس مامان سلام
امروز می خوام در مورد توانایی هایی که تا حالا بدست آوردی بنویسم :
شما در پایان 6 ماهگی می تونی کاملا غلط بزنی و با عقب رفتن و چرخیدن رو شکم به همه جا برسی . حدود 2 هفته است که 4 دست و پا قرار می گیری و جدیدا هم سعی می کنی پاهات رو بلند کنی و خودت رو به سمت جلو حرکت می دی . یه کوچولو می شینی ولی هنوز نمی تونی کاملا راحت این کار رو انجام بدی . اشیا رو خیلی خوب با دستت می گیری . روی میز و یا کتاب و سطوح صاف با دستت محکم ضربه می زنی . آواز خون شدی و گاهی وقتا ما رو مستفیض می کنی . وقتی داریم غذا می خوریم مرتب می گی ااااه ، یعنی منم می خوام . این کارت از همه بامزه تره . الان فرنی رو 3 بار در روز بهت می دم و خدا رو شکر با اشتهای کامل می خوری . اگه یه چیزی تو دستت باشه و ازت بگیریم داد می زنی .
حالا یکم از خبرهای جدید بگم :
روز 5 شنبه 30 آبان شما رو گذاشتم خونه خاله فرزانه و رفتم سمینار و تا ساعت 11 اونجا بودم بعد با خاله مریم و خاله فرزانه و دختراش رفتیم دریا، آخه هوا خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت . روز جمعه 1 آذر با خاله مریم و دایی اسماعیل ( دوستای مامان و بابا ) رفتیم دریا . خیلی خوش گذشت . شب هم با خاله و دایی و خونواده خاله فرزانه ( خواهرشون ) رفتیم پارک جنگلی . خیلی عالی بود خاله مریم یه هفته اومده بود بندر و ما حسابی باهم خوش گذروندیم امروز هم برگشت شیراز که بره دانشگاه . قول داده که تعطیلات بین ترم بیاد به دیدنمون .
ماشین نو مبارکه مایکل شوماخر. همچین ژست گرفته بودی و رفته بودی تو بحر ماشین که آدم فکرمی کنه ماشین سواری تو خون پسراست ( عزیزم وقتی نشستی پشت رول نمی دونم چی کار کردی که ماشین رو روشن کردی )
می بینم مسافر هم سوار کردی . حالا کجا می خوای بری ؟
مثل اینکه ماشین جواب نداد داری با اسب می ری . مثل یه کابوی تنها در افق
خاله مریم و مهتا کوچولو
بارسین و دایی اسماعیل
اسب قبلی رو فروختی این اسب سفید رو گرفتی ؟
وقتی رفته بودیم پارک جنگلی برات کیک پختیم و اونجا برات تولد گرفتیم ، فقط شمع یادمون رفت