بارسینبارسین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

بارسین جیگر مامان و بابا

بارسین در پایان 6 ماهگی

1392/9/6 20:12
نویسنده : زهره و شانتیا
1,550 بازدید
اشتراک گذاری

پرنس مامان سلام

امروز می خوام در مورد توانایی هایی که تا حالا بدست آوردی بنویسم :

 شما در پایان 6 ماهگی می تونی کاملا غلط بزنی و با عقب رفتن و چرخیدن رو شکم به همه جا برسی . حدود 2 هفته است که 4 دست و پا قرار می گیری و جدیدا هم سعی می کنی پاهات رو بلند کنی و خودت رو به سمت جلو حرکت می دی . یه کوچولو می شینی ولی هنوز نمی تونی کاملا راحت این کار رو انجام بدی . اشیا رو خیلی خوب با دستت می گیری . روی میز و یا کتاب و سطوح صاف با دستت محکم ضربه می زنی . آواز خون شدی و گاهی وقتا ما رو مستفیض می کنی . وقتی داریم غذا می خوریم مرتب می گی ااااه ، یعنی منم می خوام . این کارت از همه بامزه تره . الان فرنی رو 3 بار در روز بهت می دم و خدا رو شکر با اشتهای کامل می خوری . اگه یه چیزی تو دستت باشه و ازت بگیریم داد می زنی

حالا یکم از خبرهای جدید بگم :

روز 5 شنبه 30 آبان شما رو گذاشتم خونه خاله فرزانه و رفتم سمینار و تا ساعت 11 اونجا بودم بعد  با خاله مریم و خاله فرزانه و دختراش رفتیم دریا، آخه هوا خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت . روز جمعه 1 آذر با خاله مریم و دایی اسماعیل ( دوستای مامان و بابا ) رفتیم دریا . خیلی خوش گذشت . شب هم با خاله و دایی و خونواده خاله فرزانه ( خواهرشون ) رفتیم پارک جنگلی . خیلی عالی بود خاله مریم یه هفته اومده بود بندر و ما حسابی باهم خوش گذروندیم امروز هم برگشت شیراز که بره دانشگاه . قول داده که تعطیلات بین ترم بیاد به دیدنمون .
ماشین نو مبارکه  مایکل شوماخر. همچین ژست گرفته بودی و رفته بودی تو بحر ماشین که آدم فکرمی کنه ماشین سواری تو خون پسراست  (  عزیزم وقتی نشستی پشت رول نمی دونم چی کار کردی که ماشین رو روشن کردی )

می بینم مسافر هم سوار کردی . حالا کجا می خوای بری ؟

مثل اینکه ماشین جواب نداد داری با اسب می ری . مثل یه کابوی تنها در افق

 

خاله مریم و مهتا کوچولو

 بارسین و دایی اسماعیل

 اسب قبلی رو فروختی این اسب سفید رو گرفتی ؟

 وقتی رفته بودیم پارک جنگلی برات کیک پختیم و اونجا برات تولد گرفتیم ، فقط شمع یادمون رفت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان کیان
7 آذر 92 1:22
آفرین به پسر زرنگ خالهکلی پیشرفت کردی.با اومدن خاله حسابی بهت خوش گذشته ها.ایشالا همیشه به شادی و گردش باشی می بوسمت پسمل دوست داشتنی
فاطمه مامان اهورا
7 آذر 92 12:41
ماشالا گل پسر که اینهمه کارای جدید میکنی.داد و بیداد کردنت و آواز خوندنت مثل اهورا هست.راستی مامانی عکسای خیلی باحال و قشنگی از بارسین گذاشتید.حتما کنار دریا حسابی به بارسین خوش گذشته
مامان امیرمحمد
8 آذر 92 15:25
ماشاالله پیشرفت کردی بارسین جان،آواز هم که می خونی عزیزم، همیشه به گردش خاله ای
خاله شیدا و روشا
8 آذر 92 22:26
همیشه به گردش و شادی مامانی عکس خودتون و بارسین خیلی خیلی خیلی خوشگل شده
مامان امیرمحمد
9 آذر 92 20:25
خصوصی گلم
الناز مامان آوا
10 آذر 92 19:13
چه عكساي خوشگلي انشالله هميشه بهتون خوش بگذره
مامان آیهان کوچولو
13 آذر 92 21:27
بله دیگه ما اینجا کاپشن تنمون کنیم شما اونجا کیفففففف دریا رو بکنین.آخه انصافه پسر ما هنوز نمیتونه 4دستو پا قرار بگیره. چطوری تونستی نطر بذاری؟
ayhan
14 آذر 92 9:47
سلام ماشاالله به بارسین جون آره خاله هوای تبریز خیلی سرده و امروز زمین سفید پوش شده و الان هم داره برف میاد ... موفق باشید
مامان کیان
16 آذر 92 3:00
مامان جون لطفا عکس جدید از گل پسرمون بذارید.دلمون براش یه ذره شده
مامان بردیا شیطون
16 آذر 92 16:22
ای جووووووووووووووووووووووووونم 6ماهگیت مبارک چه عکسای قشنگی ایشالا همیشه خوش باشین
خاله ی آریسا
17 آذر 92 10:56
همیشه به سفر و شادی عزیزم چه عکسای نازی نه نه ببخشی چه پسر نازی ایشالله همیشه لبت خندون باشه عزیزم
مامان کیان
18 آذر 92 1:36
مامانی کجایین؟؟؟دلمون واسه خوشگل پسرمون یه ذره شده
خاله پارمیدا
18 آذر 92 17:19
عاطفه مامان ستیا
18 آذر 92 23:01
عزیزمییییییییییییییییییییییییییی بارسین جونمکجایی زهره جون خبری ازت نیست
عاطفه مامان ستیا
20 آذر 92 20:52
ما منتظریم