بارسین در شب قدر
بارسین در شب قدر سلام جوجو
می خوام یه عالمه خاطره برات تعریف کنم 
اول ازهمه 2 مرداد خاله زهرا شماره 3 با همسر و مریم کوچولو 
بعد ار افطار اومدن دیدنمون به قول بابایی مهمون خارجی داشتیم خیلی خوش گذشت خاله زهراشون برای تحصیل رفتن چین. عمو هادی
همش به بابایی می گفت که اگه بخوایم مدارک لازم برای بورس تحصیلی رو بفرستیم اونجا و ما هم بریم و اون اونجا کارا رو پی گیری می کنه . خاله جون دستش درد نکنه یه لباس خوشگل شکل کدو تنبل برای شمااز چین 
آورده بود. تا 3 صبح با هم بودیم اونا همش می خواستن برن اما از اونجایی که ما مهمون ندیده ایم به زور نگهشون داشتیم 
یکشنبه گذشته با خاله زهراشون رفتیم بازار گردی بعدش هم از اونجا به دعوت اونا رفتیم فست فود کاوکی
. جیگر مامان این روزا شما همش در حال تجربه اولین ها هستی .
شب 21 رمضان به مراسم افطاری عمه آمنه دعوت شدیم . شما ماشاا... خیلی آروم بودی و همش بغل بابایی و خاله زهرا 3 بودی . خاله همش می گفت بارسین رو بده من ببرم چین . 
خاله زهرا 2 هم مواظب شیطونی های مریم جونی 
و محمد صادق گل
بود . عزیزم تو شب های قدر شما پابپای ما بیدار بودی و مراسم احیا رو به روش خودت انجام می دادی .
جیگرکی کی بزرگ می شی این لباسو بپوشی ؟
جوجو , خوش می گذره ؟
مریم گلی عزیز دخمل ناز خاله زهرا
بارسین, مامانی , خاله زهرا 3 و دوستش در فست فود کاوکی
مراسم افطاری شب قدر , اولین جایی که بارسین جونم دعوت شد .
از بارسین جون ومریم جونیییی زهراهم که بود چشمون به جمال خودتم روشن شد آفرین مامانییییییی خوشگل
راستی یه سوال اگه دوست داشتی جواب بده شما اصالتا شمالی نیستیییییییییییییین؟؟؟؟؟؟
