خوش اومدی کوچولو سه شنبه 91/07/04
فندق مامان
سلام
می خوام امروز خا طرات این 5 ماه گذشته رو برات تعریف کنم
مامان رفته بود دندانپزشکی تا قبل از بچه دار شدن دندوناشو درست کنه قرار بود یه عکس رادیوگرافی از دندونم بگیرم اما مشکوک بودم که نکنه نی نی تو دلم باشه یادمه سه شنبه بود رفتم آرمایشگاه آپادانا ساعت 7 بود می خواستم ساعت 8 برم استخر . یک ساعتی معطل شدم تا جوابش حاضر شد باورم نمی شد چند بار از خانم دکتر پرسیدم : شما مطمئنید ؟
خیلی خوشحال بودم و تو پوست خودم نمی گنجیدم به بابایی زنگ زدم و سر کارش گذاشتم و گفتم : جواب منفی بود . رفتم استخر اما از اونجا که خیلی خوشحال بودم زود برگشتم خونه بعد از یکم اذیت کردن بابایی برگه آزمایش رو نشون دادم و داد زدم تو بابا شدی .
هر دو خیلی خوشحال بودیم و برا خودمون خیال بافی می کردیم . فرداش رفتیم بازار و من یه جغ جغه مچ بند برات خریدم