یادگاری های بارسین جون
شازده کوچولو سلام
امروز یه عالمه خبر جدید داریم اول از همه یه عکس باحال از انگشت خوردنت و عکسهایی از دست و پاهای نازت .
جمعه گدشته دایی محمدت اومد پیشمون خیلی خوش گذشت مامانی از تنهایی در اومد و دایی حسابی تو کارا کمکم کرددستش درد نکنه ولی حیف که کم پیشمون موند و یکشنبه صبح برگشت تهران شب یکشنبه شما اولین مهمونی عمرت رو رفتی خونه عمه آمنه ( عمه مامانی ) و عمه جون شما رو پاگشا کردن و یه لباس سرهمی خوشگل کادویی دادن ( مثل عروس و دومادایی که پاگشا می کنن) البته عمه جون قبلا خونمون به دیدن شما اومده بودن و کادو داده بودن ( دستشون درد نکنه )
فینگیلی مامان ، دیشب ما رو حسابی ترسوندی ساعت نزدیک 10 شب بود که با گریه بیدار شدی و شیر می خواستی و قتی بغلت کردم بدنت خیلی داغ بود دماسنج که گداشتم متوجه شدم تب داری با بابایی فورا بردیمت بیمارستان کودکان اونجا بود که متوجه شدیم دماسنج ما خراب بوده و شما تب نداشتی و فقط چون تازه از خواب بیدار شده بودی یه کم داغ بودی هر دو خیلی ترسیده بودیم مامانی تو راه گریه می کردم ولی خدا رو شکر که چیزیت نبود البته 3 روزه که گلاب به روت شکمت خیلی کار می کنه که دکی گفت چیز خاصی نیست فقط شما باید شیر زیاد بخوری که آب بدنت کم نشه جیگرتو من خام خام بخورم ناناچ مامان .
عزیزم چه دستای پاک و معصومی داری
مامانی قربون این پاهات
دایی جون و بارسین ، فرودگاه بندرعباس لحظه خدا حافظی
به ترتیب از چپ به راست دایی محمد،بابایی و بارسین
اولین مهمونی شازده کوچولو ( خونه عمه آمنه )
اولین کادویی پاگشایی شازده کوچولو
این پلاک وان یکاد رو خاله مریم و خاله فرزانه ( دوستای عزیز مامانی ) برات گرفتن دستشون درد نکنه یادگاری قشنگیه که همیشه می مونه
این کارت هدیه رو مدیر عامل شرکتی که مامانی کار می کنه هدیه دادن که حسابی غافلگیر شدیم
این کارت هدیه رو دوست بابایی آقای بنی زمانی هدیه دادن که دستشون درد نکنه