حموم ده روزگی
سلام شیرینی مامان
الان 12 روزه که خدا تو رو به ما هدیه داده 2 روز پیش ا ز بیمارستان مرخص شدی مامان فدات شم کلی اذیت شدی به خاطر آزمایش خون کلی سوراخ سوراخ شدی آخه این پرستارا بلد نبودن رگت رو پیدا کنن و سوزن رو تو جاهای مختلف دستت فرو می کردن و اونو تو دستت می چرخوندن تا رگ رو پیدا کنن تو هم از ته دل گریه می کردی وقتی هم تموم میشد تو بغل مامان ناله می کردی و با یه نگاه مظلومانه از مامان می خواستی که دیگه تو رو دست اونا ندم فکر کنم تا مدت ها خواب آمپول ببینی
بریم سر وقت خاطرات خوب : بعد ار مرخص شدن از بیمارستان با کمک مامان جون بردیمت حموم برعکس خیلی از بچه ها شما عاشق آب هستی و اصلا گریه نکردی و جالب اینکه تو حموم خوابیدی و باعث شدی مامان فکر کنه نفست بند اومده ولی تکونت که دادم متوجه شدم آقا خواب تشریف داشتی
امروز غروب باید ببریمت دکتر تا برای زردی مجددا معاینه بشی ایشاا... که خوب خوب شده باشی عزیز دل مامان و بابا
عزیزم روزای سختی بود اما خدا رو شکر تموم شد
حموم ده روزگی آقا بارسین ... عافیت باشه گلم
خیلی خسته شدم آخه دفعه اولم بود می رفتم حموم !