امتحان بابایی

سلام شکلات مامان 

حالت چطوره ؟ مامان و بابا بی تاب دیدنت هستن کی این 2 ، 3 ماه تموم می شه تا ببینیمت  پریروز  ( یکشنبه ) با بابایی رفتیم دکتر همه چی خوب بود صدای قلب نازتو شنیدیم ( الهی جیگرتو بخورم ) دکتر آزمایشهای مربوط به ماه هفتم رو برام نوشت  و قرار شد 2 هفته دیگه آمپول رگام رو بزنم آخه گروه خون من O- , بابایی A+ البته دکتر گفت یه آزمایش هست که اگه لازم شد اون آمپول رو بزنید اما ما گفتیم اگه ضرر نداره بزنم چون آمپول رو تهیه کرده بودیم  و ازاونجایی که مامانی خیلی نگرانه از دکتر خواستم آزمایش توکسو پلاسموز رو هم برام بنویسه خدا کنه همه چی خوب باشه یه کم نگرانم

آخر هفته بابایی امتحان استخدامی شرکت گاز داره براش دعا کن گناه داره تا اونجا که در توانش بود درسشو خونده بقیه اش با خداست منو تو هم باید براش دعا کنیم

از جمعه ( 91/12/11) تا حالا مامانی مشغول درست کردن تزینات اتاقته البته با کمک بابایی برات لوستر و ساعت و کلی شکل حیوونات با چوب درست کردیم که من شکلشو رو چوب کشیدم بابایی با اره برش زد و حالا مامانی داره رنگشون می کنه هر وقت تموم شد عکسشون رو برات می ذارم فدات شم دیشب هوس شیرینی کرده بودم وقتی غروب بابایی اومد مثل بچه ها پامو کوبیدم زمین که من شیرینی می خوام می دونم که باید رعایت کنم آخه ممکنه قند خونم بره بالا ولی بدجوری هوس کرده بودم وقتی بابایی خرید و با چای خوردم همشو بالا آوردم اصلا دیروز روز خوبی نبود هر چی می خوردم بالا می آوردم دلم برا درست و حسابی غذا خوردن تنگ شده یعنی بعد از به دنیا اومدنت همه چی بر می گرده سر جاش...   خدا کنه ...   تو این مدت بارداری تنها چیزی که زیاد خوردم میوه مخصوصا سیب و شیر بود بیشتر غذا ها رو نتونستم بخورم  مخصوصا گوشت .

راستی یادم رفت بگم که تقریبا خرید سیسمونیت تموم شد فقط باید مرتب بچینمشون و عکساشو برات بذارم گلکم اگه بدونی هر شب یکی از لباساتو کنارم می ذارم و باهاش می خوابم  بابایی می گه تو  آخرش لباسای بچه رو خراب   می کنی از بس درشون میاری و با هاشون بازی می کنی آخه بابایی نمی دونی مامان شدن چه حس خوبیه اونایی که مامان شدن می فهمن ...مگه نه